۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

ای کاش وطن عزیزم ایران که بی نهایت دوستش دارم، هزار تکه میشد

ولی به جاش آدمهای هر کدوم از این هزار تکه در صلح و رفاه و آرامش زندگی میکردن.
‫چند روز پیش دوستی نوشته بود: "حیف شد که بحرین از ایران جدا شد."
‫در جواب این دوست عزیز میخوام بنویسم:
‫چه بهتر که بحرین از ایران جدا شد و مردمش همراه ایرونیا بدبخت نشدن. بعدش هم اجازه بده همین ایران خودمون رو روبراه بکنیم و به یک جایی برسونیم. بعد میتونیم همگی بشینیم و دسته جمعی گریه و شیون بکنیم که ای وای اگر بحرین جزو ایران میموند، چی میشد.
بعدش چند نفر از دوستان مرتب راجع به اینکه مثلا در فلان جا یک اثر باستانی در حال خراب شدن هستش، گزارش میدن. البته کار با ارزشی هست که این دوستان میکنن و باید از ایشون تشکر بشه.
‫ولی من با این همه میخوام در جواب این دوستان بسیار عزیز بنویسم که:
‫ای کاش نه تخت جمشیدی داشتیم و نه پاسارگادی وجود داشت.
‫ای کاش نه ‫کوروشی بود و نه داریوشی.
‫ولی به جاش مردم ما الان در صلح و رفاه و آرامش زندگی میکردن.
‫ای کاش در زلزله بم، ارک بم پودر شده بود و با خاک یکسان میشد ولی به جاش یه قطره خون از بینی کسی نمیومد چه برسه به اینکه ده ها هزارنفر بمیرن و تلف بشن و هزاران بچه بی گناه بی پدر و مادر و سر پرست بمونن.
‫ای کاش نه خیامی بود و نه مولوی و نه حافظی داشتیم و نه سعدی.
‫ولی به جاش صنعت درست و حسابی داشتیم.
‫اصلا فایدش چیه که اجداد ما ‫ایرونیا این همه در زمینه فرهنگ و هنر پیشرفت داشتن، وقتیکه نسل امروزی خیلی کم به دنبال این مسائل هستش؟ از فضل پدر ما را چه حاصل.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر